not necessarily about everything that i dropped off on the paper!: اِندِ کاستومر سرویس و ساتیزفکشن

Wednesday, February 08, 2006

اِندِ کاستومر سرویس و ساتیزفکشن

تابستان که ایران بودم با بابا و احسان و داداش کوچیکه حامد رفتیم باشگاه تیراندازی مهام که اسم جدیدش را یادم نمی آید. -بعید نيست تا حالا شده باشد یالثارات المهدی!!!- تازه گرم تیراندازی شده بودیم و من هم بعد از همان ۲٫۳ تا تیر تمرینی اول نیمچه قلقی دستم آمده بود که یکهو دستگاه بشقاب انداز از کار افتاد. ما بودیم و چند تا گروه دیگر. پرسیدیم چی شده و چه کار کنیم؟ گفتند برق مجموعه رفته است و ظاهرا به این زودی ها هم بر نمیگردد و سیستم برق اضطراری ای هم وجود ندارد و خلاصه اینکه بروید خانه هایتان و عصر برگردید. حالا ما هم یک یا دو بسته ای تیر خریده بودیم و اگر نمی شد عصر بیاییم چه؟
جمعی که آنجا بودیم تصمیم گرفتیم مدتی را منتظر بایستیم تا شاید خدا خواست و برق برگشت. من شروع کردم به انتقاد و اینکه عجب بساطیه تو رو خداها؛ نه عذر خواهی میکنن نه لا اقل آب پرتقالی، نوشابه ای چیزی می آرن به آدم بدن؛ میبینن که ماها وایسادیما‌ که یکی بین جمع گفت دوست عزیز اینجا اروپا نیست که؛ همین که یه بساط تیراندازی خشک و خالی تو تهران هست باید خدا رو شکر کرد. من هم که دیدم حرفهایش همچین بی ربط هم نيست آمدم پایین جایگاه و رفتم به سمت اتاقک بیلیارد و پینگ پنگ تا اگر آنجا باز بود برویم و تا بازگشت احتمالی برق یک دستی بیلیارد یا پینگ پنگ بزنیم اما وقتی از شیشه اش به داخل نگاه کردم هیچ اثری از میزهای بیلیارد و پینگ پنگ نبود. نهاتیا وقتی دیدیم انتظار فایده ای ندارد تیرها را موقتی گذاشتیم آنجا تا برویم و عصر بیاییم. تو راه برگشت برای بابام میگفتم که اینها واقعا تهشند؛ اِندِ کاستومر سرویس و ساتیزفکشن! *ناگفته نماند که عصر هم که برگشتیم دوباره برق مجموعه رفت ولی این بار خوشبختانه -هر چی که بود- این آقایی که سرپرست سمت ما بود مانده ی تیر ها را پس گرفت

2 Comments:

Blogger Akram Hesaraki said...

;))

6:47 PM  
Anonymous Anonymous said...

Thanks for all your help. You are really an artist. God bless you.

1:17 AM  

Post a Comment

<< Home